۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

کاش می شد.... اگر می شد....



در ذهن اکثر مردم  و احزاب ایرانی می توان گفت نوعی خیال پردازی و منتظر منجی ومعجزه بودن، موجی عظیم دارد! احزاب منتظر حرکت همگانی مردم هستند البته بدون تلاش از طرف خود! مردم نیز در خیال خود به فکر کسی که برای نجات آنها بیاید! و همین طور پیش برویم در طول روز بسیاری از مردم را می بینیم که از به تنگ آمدن زندگی با گفتن این کلمات که مردم بی عرضه هستند، غیرت ندارند که برخیزند  جلو ظلم ایستاد گی کنند شروع می کنندو این کلمات ادامه پیدا می کند، حتی به ناسزا گفتن بیش از اندازه هم می رسد، اما دریغ که همین افراد برخود و اطراف خود نمی نگرند از خود سوال نمی کنند، مگر مردم چه کسانی هستند؟ مردم کدام قسمت این جامعه هستند که من آن ها را مورد اهانت قرار می دهم؟ افراد به این موضوع فکر نمی کنند، مردم از من، تو، او آغاز میشود و با گسترش اقوام ونزدیکان خود (من، تو، او) مردم جامعه ساخته می شوند! افراد نمی اندیشند که آن کلمات ناسزایی که می گویند اول خود، خانواده واقوام خود را مورد اهانت قرار می دهند! چون خود قطره ای کوچکی از دریای تشکیل دهنده این مردم جامعه هستند.
احزاب پیش خود می گویند، کاش می شد مردم برمی خواستند، در خیال خود می اندیشند اگر مردم برمی خواستند با اتخاذ یک سیاست درست این موج را رهبری می کردیم. اما نمی گویند این اتحاد و برخواستن نیاز به آگاهی دارد که کار احزاب است، و احزاب کوتاهی می کنند.
مردم می گویند، کاش مردم به خیابان ها می آمدند، اگرمی شد مردم بیایند نظام را سرنگون می کردیم. اما نمی گویند خوب مردم تک تک ما هستیم که باید به حرکت در آییم. وقتی خود منتظر مردم هستم مردم هم منتظر من هستندچون من قطره ای از این مردم هستم.
احزاب می گویند، کاش می شد اتحادی بین همه حزب ها صورت می گرفت، اگر می شد می توانستیم، موج عظیمی را به حرکت درآوریم. اما نمی گویند ما باید از کینه ورزی دست برداریم تا به اتحاد برسیم.
تا دلتان بخواهد از این کاش ها و اگر ها آرزو شده  بر دل مردم و احزاب نشسته، غافل از آن که این کاش ها و اگرها با حسرت خوردن ومنتظر ماندن معجزه نمی کند، راه کاری برای رهایی باز نمی کند! بلکه این حسرت ها جز طولانی کردن راه و نا اُمیدی را در دل نهادن کاری از پیش نمی برد.
منجی ها برای رهایی ونجات  آمدند و رفتند. اما یا ندیدیم، یا دیدیم و باور نکردیم، یا خود را به خواب زدیم.
راه دوری نمی روم، از همین چند سال گذشته چند نمونه مثال  می آورم، که منجی آمد و ما ببینیم جزءآن دسته که نام بردم (یا ندیدم، یادرخواب بودیم، یا خود را به خواب زدیم) بودیم؟ یا جزء بیداران؟  هنوز فریاد داریوش و پروانه فروهر در گوش تک تک آزادیخواهان است، آیا آنها مُنجی نبودند؟ آیا به خاطررهایی ما مردم، به دست عوامل نظام با چاقو سلاخی نشدند؟ ما صدای آنها را شنیدیم به حرکت در آمدیم؟ یا جزء آن دسته بودیم (یا ندیدم، یادرخواب بودیم، یا خود را به خواب زدیم) یا جزء بیداران.  
 کمی جلوتر می آییم قیام کوی دانشگاه سال78 وقتی سیلی خروشان از دانشجویان به پا خواستندبرای احقاق حقوق خودو مردم ما چه کار کردیم؟ آیا (منوچهر محمدی، زنده یاد اکبر محمدی، رضا مهاجرانی نژاد) رهبر نبودند؟ آیا آن مردم نبودند که در خیابانها فریاد می زدند؟ درآن وقت احزاب و مردمی که آرزوی حرکت گسترده مردمی دارند کجا بودند؟ آن رهبران برای این حرکت چه بهای سنگینی پرداختند، و حتی در این راه از جان خود نیز گذشتند. ما جزء کدام دسته بودیم؟ صدای آنها راشنیدیم وبه حرکت درآمدیم؟ یا جزء آن دسته بودیم (یا ندیدم، یادرخواب بودیم، یا خود را به خواب زدیم) 
درقیام سال 88چطور وقتی احزاب وفعالینی مخالف نظام، از شعار به دنبال رای بودن، تغییر حکومت راخواستار شدند چه کردیم؟ امثال طبرزدی ها راچگونه یاری کریم؟ وقتی امثال مهندس حشمت الله طبرزدی سالیان سال عمر و زندگی خود را در گوشه زندان و انفرادی گذراندند، وقتی عمر خود را صرف مبارزه با نظام فاسد کردند، آیا در راهپیماییها آنها را یاری کردیم؟ ما جزء کدام دسته بودیم؟  صدای آنها راشنیدیم وبه حرکت درآمدیم؟ یا جزء آن دسته بودیم (یا ندیدم، یادرخواب بودیم، یا خود را به خواب زدیم) 
حال به دنبال کدام منجی وکدام رهبر می گردیم؟ ما که به جای فرصت سازی فرصت سوزی کردیم. اکنون حال( نرگس محمدی وخیم است، آقای کبودوند دراعتصاب غذابیش از 50روز است )و بسیاری دیگر از همین مُنجی و رهبرها ذره ذره تاوان فرصت سوزی ما را می دهندما در چه فکر هستیم؟ آیا یادی از آن عزیزان می کنیم؟ جای تاسف دارد احزاب به جای آن که کار خود یعنی اتحاد وآگاهی رسانی به جامعه برای خیزش و نابودی نظام مشغول باشند، مشغول خیز برداشتن به طرف هم و دعواهای شخصی هستند! جای تاسف دارد مردمی که خود جز خفتگان هستند به جای به خودآمدن و انسجام یافتن مشغول ناسزاگویی به خویش هستند بدون آن که بدانند اول خود و خانواده خود را مورد اهانت قرار می دهند.
در آخر مطلبم این نکته را عرض می کنم، با ای کاش و اگر هیچ کس به هیچ کجا نرسیده جز کوی عدم. به دنبال ای کاش و اگر نباشید، ما هستیم که موقعییت برای خود می سازیم، معجزه حرکت ماست نه منتظر اتفاق خارق العاده بودن، ما هستیم معجزه را می سازیم نه کاش ، اما و اگر. این کاش ها و اگرها را ما تبدیل به حقیقت ومعجزه می کنیم اگر نهراسیم ودل به دریای شجاعت بزنیم.  وبا یک بیت از مولانا مطلب خویش را به پایان می رسانم.
گفت آری پهلوی یاران بهست    لیک ای جان در اگر نتوان نشست
نویسنده ستار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر